سگ و گربه

روزی مردی از خدا یک سگ و یک گربه خواست
اما خدا به جای آن به او یک گربه و موش داد
مرد ناراحت شد و نفهمید!

از وقتی که مرد صاحب این موش و گربه شد یک روز خوش نداشت و هر روز یک وسیله ای در خانه او می شکست!
از صبح که بیدار می شد گربهه دنبال موشه بود تا شب که می خوابید!!
مدت ها گذشت مرد در آن خانه پیر شد اما این موش و گربه هر روز با هم در تعقیب و گریز بودند
روزی مرد تصمیم گرفت که یک کارتون به اسم تام و جری درست کند و بفروشد
سپس اولین کارتون را ساخت
بعد از آن هر روز یک کارتون می ساخت تا پولدار شد

وقتی پولدار شد رفت یک سگ خرید.
از وقتی که سگ خرید از صبح که بیدار می شد سگه دنبال گربه بود و گربه دنبال موشه

مرد تصمیم گرفت سگ را نیز به کارتون خود اضافه کند
اما در فروش کارتون هایش تاثیر زیادی حاصل نشد بنابراین یک کارتون دیگر ساخت به اسم گربه سگ
مرد پولدارتر شد
هر روز یک وسیله شکسته می شد و مرد مجبور بود جای آنرا پر کند بنابراین برای اینکه پولدارتر شود
یک شیر خرید

از آنروز به بعد از صبح که بیدار می شد شیره دنبال سگه بود و سگه دنبال گربهه و گربهه دنبال موشه!
اما دیگر مرد نتوانست شیر را به کارتون هایش اضافه کند
زیرا شیر فقط دنبال سگه نبود! بلکه دنبال مرده هم بود!!!!

عاقبت مرد توسط شیر خورده شد و از دنیا رفت

از این داستان نتیجه می گیریم که انسان باید جنبه داشته باشد و پولدار که شد نره هر جک و جونوری رو بخره بیاره تو خونه

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تصویر

مغز انسان

ترس چگونه عمل می کند؟