ترس چگونه عمل می کند؟

شب است و شما تنها در خانه هستید. همه جا ساکت است و تنها صدای تلویزیون که در حال تماشا هستید به گوش می رسد. درب پشتی ناگهان بهم خورده و صدایی از آن می آید. نفس شما سریع تر شده و قلبتان می زند و ماهیچه های بدنتان منقبض می شوند.

چند ثانیه بعد متوجه می شوید که حرکت در به خاطر باد بوده و کسی قصد ورود به خانه را ندارد.

اما برای چند ثانیه شما ترسیده بودید و طوری عمل کردید که گویا در خطر هستید. بدن شما در آن حالت وضعیت مبارزه یا فرار (*) را آماده سازی کرد که یک روش حیاتی برای زنده ماندن در تمام حیوانات است. اما در این حادثه که هیچ خطری وجود نداشت چه اتفاقی باعث شد تا چنین عکس العملی از خود نشان دهید؟ ترس به طور دقیق چیست؟

* fight or flight

ترس چیست؟
ترس در واقع یک رشته عکس العملهایی در مغز است که با یک محرک استرس زا شروع شده و با آزاد شدن مواد شیمیایی که باعث تند شدن ضربان قلب، تنفس سریع و پر انرژی شدن ماهیچه ها و چیزاهای دیگر پایان می یابد. این رشته عکس العمل ها را وضعیت مبارزه یا فرار می نامند. محرک استرس زا می تواند یک عنکبوت، یک کارد در جلوی گلوی شما، جمعیت منتظر برای صحبتهای شما در یک کنفرانس و یا صدای بستن درب اتاق باشد.

مغز یک عضو خیلی پیچیده است. بیشتر از صد بیلیون سلول عصبی یک شبکه پیچیده ارتباطی را ایجاد کرده اند که نقطه شروع همه چیزهایی است که ما حس می کنیم. بعضی از این ارتباطاط به یک فکر یا عمل آگاهانه ختم شده در حالی که بعضی دیگر به صورت پاسخ خودکار می باشند. ترس تقریبا یک عمل خودکار است به این معنی که ما آنرا ایجاد نمی کنیم و یا حتی نمی دانیم کی اتفاق می افتد.

چون سلولها در مغز به طور متناوب در حال ارسال اطلاعات می باشند چندین ناحیه در مغز هست که حداقل به طور جنبی در فرآیند ترس درگیر می باشند اما تحقیقات نشان داده است که چند قسمت مشخص مغز نقش اصلی را بازی می کنند.


تالاموس(*): تصمیم می گیرد که دیتای حسی ورودی (از چشم و گوش و ...) را به کجا ارسال کند.
قشر حسی (**): دیتا حسی را پردازش می کند.
هیپوکمپوس (***): ذخیره و بازیابی اطلاعات آگاهانه؛ پردازش مجموعه محرک ها برای ایجاد زمینه ترس
آمیگدالا (****): کشف احساسات؛ تعیین تهدیدهای احتمالی؛ ثبت مواردی که باعث ترس شده
هیپوتالاموس (*****): فعال سازی عکس العمل مبارزه یا فرار

Thalamus*
Sensory cortex**
Hippocampus***
Amygdala****
Hypothalamus*****

فرآیند ایجاد ترس با یک محرک ترس زا شروع می شود و با عکس العمل مبارزه یا فرار پایان می یابد اما حداقل دو مسیر برای این فرآیند وجود دارد.

ایجاد ترس
فرآیند ایجاد ترس کاملا در مغز اتفاق می افتد. دو مسیر در پاسخ به ترس وجود دارد. مسیر کوتاه (*) که سریع و آشفته است و مسیر بلند (**) که زمان بیشتری طول می کشد و شامل پردازش دقیق تر اطلاعات می باشد. هر دوی این فرآیند ها در مغز به طور همزمان اتفاق می افتند.

*low road
** high road

ایده پشت مسیر کوتاه این است که هیچ شانسی وجود ندارد! اگر ناگهان صدایی از درب پشتی آمده است این می تواند ناشی از باد باشد. همچنین این صدا می تواند از دزدی باشد که قصد ورود به خانه را دارد. اینکه فرض کنید یک دزد است و بعد متوجه شوید که صدای باد است خطر آن بیشتر از وقتی است که فرض کنید صدای باد بوده و متوجه شوید که دزدی قصد ورود به خانه را دارد. فرآیند مسیر کوتاه اولین گزینه را انتخاب کرده و پرسیدن سوال را به بعد موکول می کند.


در مثال ما صدای بهم خوردن در یک محرک ترس بود. به محض شنیدن این صدا مغز شما این اطلاعات را به تالاموس می فرستد. در اینجا، تالاموس نمی داند که سیگنال دریافتی نشانه خطر است یا نه اما چون ممکن است خطرناک باشد این اطلاعات را به آمیگدالا ارسال می کند. آمیگدالا برای حفاظت شما به اینصورت عمل می کند که به هیپوتالاموس سیگنال برای آماده سازی وضعیت مبارزه یا فرار را می فرستد که باعث نجات شما می شود در صورتی که اطلاعات دریافتی ناشی از خطر بوده باشد.

فرآیند مسیر بلند با ملاحظات بیشتری همراه است. در زمانی که مسیر کوتاه به سرعت در حال انجام مراحل خود است، فرآیند مسیر بلند همه گزینه ها را مورد بررسی قرار می دهد اینکه آیا یک دزد است یا باد؟


در این فرآیند وقتی چشم و گوش شما صدا و یا حرکت در را حس می کنند این اطلاعات را به تالاموس می فرستند. تالاموس این اطلاعات را به ناحیه قشر حسی که معنی این اطلاعات در آنجا تفسیر می شود ارسال می کند. این ناحیه مشخص می کند که بیشتر از یک تفسیر محتمل وجود دارد و اینرا به سمت هیپوکمپوس برای ایجاد زمینه مناسب ارسال می کند. هیپوکمپوس سوالاتی از قبیل "آیا قبلا چنین محرکی دیده شده است؟" می پرسد. هیپوکمپوس ممکن است از اطلاعات دیگر نیز بهره جوید. مثلا از خوردن شاخه های درخت به شیشه، یا صدای خش خش در پاسیو و غیره. با احتساب این اطلاعات هیپوکمپوس مشخص می کند که صدای در به احتمال زیاد ناشی از وزش باد می باشد. سپس یک پیغام به آمیگدالا می فرستد که خطری در کار نیست و در نتیجه آمیگدالا به هیپوتالاموس می گوید که این فرآیند را متوقف کند.

اطلاعات وارد شده به مغز در یک زمان دو مسیر را پشت سر می گذارند اما مسیر بلند تر زمان بیشتری طول می کشد.


بدون توجه به هر یک از دو مسیر فوق همه راه ها به هیپوتالاموس ختم می شود. زیرا این قسمت مغز است که عکس العمل قدیمی مبارزه یا فرار را کنترل می کند.

مبارزه یا فرار
برای ایجاد این عکس العمل، هیپوتالاموس دو سیستم را فعال می کند: دستگاه عصبی سمپاتیک (خودکار) (*) و دستگاه آدرنال غشایی (**). سیستم سمپاتیک از مسیرهای عصبی برای ایجاد عکس العمل ها در بدن استفاده می کند و سیستم آدرنال از فشار خون استفاده می کند. ترکیب این دو باهم وضعیت مبارزه یا فرار را ایجاد می کنند.

* Sympathetic Nervous System
** Adrenal-cortical System

وقتی که هیپوتالاموس به دستگاه سمپاتیک می گوید که وارد عمل شود، بدن به یک چالاکی رسیده و تنش بالا می رود و به طور کلی به شکل آماده باش در می آید. اگر دزدی در کار است شما به سرعت آماده انجام کارهایی می شوید. دستگاه سمپاتیک سیگنال هایی به غدد و ماهیچه ها فرستاده و به غدد فوق کلیوی می گوید که اپینفرین (آدرنالین) (*) و نورپینفرین (**) آزاد کرده و وارد جریان خون کند. این هورمون های استرس زا چند تغییر را در بدن باعث می شوند که شامل افزایش ضربان قلب و فشار خون می باشد.

* epinephrine
** norepinephrine

در همان زمان، هیپوتالاموس عامل کورتیکوتروپین (*) را در غده هیپوفیز ترشح می کند که باعث فعال شدن سیستم آدرنال می شود. غده هیپوفیز هورمون ای سی تی اچ (**) ترشح می کند. ای سی تی اچ در خون به جریان می افتد و سپس به غشاء آدرنال رسیده که با فعال شدن آن باعث ترشح تقریبا 30 هورمون مختلف می شود که بدن را در مقابل تهدید آماده می کنند.


* CRF – Corticotropin-releasing factor
** ACTH


جریان ناگهانی اپینفرین، نوراپینفرین و بقیه هورمون ها باعث تغییرات زیر در بدن می شود:
• افزایش ضربان قلب و فشار خون
• گشاد شدن مردمک چشم برای دریافت نور بیشتر
• منقبض شدن رگ ها در پوست برای ارسال بیشتر خون به گروه ماهیچه های اصلی بدن (سطح پوست خون کمتری جریان می یابد تا ماهیچه ها دارای خون بیشتری شوند)
• افزایش گلوکز موجود در خون
• افزایش سختی ماهیچه ها و انرژی دار شدن آنها با آدرنالین و گلوکز (به دلیل این سخت شدن موهای روی سطح پوست که به نزدیکی ماهیچه ها هستند سیخ سیخ می شوند)
• ماهیچه های داخلی و نرم بدن در حالت آرامش قرار می گیرند تا اکسیژن بیشتری وارد شش های تنفسی گردد.
• سیستم های غیرضروری مانند هضم غذا و یا دستگاه ایمنی به حالت خاموش رفته تا انرژی بیشتری ذخیره شود
• نکته های کوچک قابل تمرکز نیستند و مغز در حالتی قرار می گیرد که روی مسایل کلی تمرکز کند تا مشخص شود که تهدید از کجا می آید.

همه این عکس العمل های فیزیکی برای نجات شما از وضعیت خطر و آماده شدن برای مبارزه و یا فرار صورت می گیرد که به طور غریزی در همه موجودات وجود دارد.

چرا ما می ترسیم؟
اگر ما نمی توانستیم بترسیم برای مدت زیادی زنده نمی ماندیم. بدون توجه ممکن بود وارد خیابان شویم و یا بدون ترس به یک مار سمی دست بزنیم. در همه موجودات ترس به هدف ادامه حیات وجود دارد. در چرخه تکامل انسان، کسانی که به درستی از چیزها ترسیدند زنده ماندند و ژن های آنان به نسل های آینده منتقل شد و در این انتقال نوع ترس و نحوه پاسخ به آن نیز منتقل شد.

در انسان علاوه بر غریزه فاکتورهای دیگری در ایجاد ترس موثر است. انسان یک توانایی در پیشگویی و حدث حوادث آینده دارد که باعث می شود در مورد اتفاقاتی که ممکن است در آینده رخ دهد فکر کنیم و یا نسبت به مسایلی که شنیده ایم و یا خوانده ایم ترس داشته باشیم. بیشتر ما هرگز سقوط هواپیما را تجربه نکرده ایم اما این باعث نمی شود که موقع نشستن در هواپیما بدون هیچ ترسی وارد آن شویم.

ترس شرطی
بعضی ترس ها ناشی از شرطی شدن می باشد. برای این است که کسی که قبلا تجره گاز گرفتن یک سگ را داشته نسبت به دیگر افراد که به سگ خانگی خود به عنوان یک عضو خانواده فکر می کنند از سگ های خانگی نیز ترس دارد.
در سال 1920 یکی از روان شناسان آمریکایی به نام جان واتسون (*) به یک نوزاد به نام آلبرت آموزش داد که از یک موش سفید بترسد. آلبرت در آزمایشگاه از حیوانات ترسی نداشت و هنگام مشاهده موش سفید به سمت آن می رفت و از خود علاقه نشان می داد. اما واتسون و همکارانش وقتی که آلبرت به سمت موش می رفت آنها صدای ناموزونی درست پشت سر کودک پخش می کردند. این کار باعث می شد که آلبرت یاد بگیرد که به سمت آن نرود و حتی در آینده نیز با دیدن یک موش و یا حیوان و حتی عروسکی شبیه آن شروع به گریه می کرد. درست مانند آلبرت کسی که از سگ خانگی نیز می ترسد ممکن است در بچگی چنین تجربه بدی داشته است و حالا با دیدن یک سگ آمیگدالا در مغز وی سگ را با درد و یا صحنه گذشته ترکیب کرده و ترس را ایجاد می کند.

* John Watson

ترس و لذت
گاهی وقت ها ترس ایجاد لذت می کند. بعضی افراد از فیلم های ترسناک لذت می برند و ایجاد وضعیت مبارزه یا فرار در آنان رضایت خاصی ایجاد می کند. مدارک علمی وحود دارد که ترس با جاذبه رابطه ای دارد. روانشناسی به نام آرتور آرون (*) تحقیقی در این زمینه انجام داد. آرون از یک ترس همگانی یعنی ترس از ارتفاع در آزمایش خود استفاده کرد. وی گروهی از مردان را برای گذشتن از یک پل به طول 450 فوت که به نظر بی ثبات می آمد و بر روی یک پرتگاه به ارتفاع 230 فوت بود انتخاب کرد. همچنین گروهی دیگر را برای گذشتن از همان پل با این تفاوت که پل کاملا محکم و ثابت بود را انتخاب کرد. در انتهای پل مردان یکی از همکاران آرون که خانمی بسیار زیبا بود را ملاقات می کردند. او از آزمایش شوندگان سوالاتی می پرسید و سپس شماره خود را به آنان می داد که در صورتی که اطلاعات بیشتری نیاز داشتند با وی تماس بگیرند. از 33 مردی که از روی پل محکم عبور کرده بودند تنها دو نفر با همکار آرون تماس گرفتند در حالی که از 33 مردی که از روی پل بی ثبات عبور کرده بودند 9 نفر با او تماس گرفتند. آرون به این نتیجه رسید که ترس حتی در ایجاد جاذبه جنسی نیز تاثیرگذار است.

* Arthur Aron

غلبه بر ترس
تحقیقات نشان داده است که موش هایی که آمیگدالای آنان آسیب دیده است مستقیم بدون ترس به سمت گربه ها حرکت می کنند. اما برای غلبه بر ترس نمی توان آمیگدالا را از کار انداخت.

حذف ترس: دانشمندی به نام مارک باراد (*) آزمایشی انجام داد که در آن صدایی پخش می شد و همزمان با آن شوکی الکتریکی به قفسه موش ها وارد می شد و باعث ایجاد ترس می شد. بعد از مدتی که مغز آنان با ایجاد این صدا دچار ترس می شد. سپس در مرحله بعد باراد و همکارانش همان صدا را ایجاد می کردند اما بدون شوک الکتریکی. بعد از مدتی دیگر با شنیدن صدا ترسی در موش ها ایجاد نمی شد. در این روش غلبه بر ترس، شرایط ترس ایجاد می شود. هر چند این اطلاعات در آمیگدالا شکل می گیرد اما بعدا در قشر میانی در پیشانی (**) ذخیره می گردد. با ایجاد این شرایط اطلاعات جدید بر روی اطلاعات قبلی از طریق آمیگدالا ثبت می شود.

* Mark Barad
** medial prefrontal cortex – mPFC


هشت تمرین برای غلبه بر ترس
1 – مهم نیست که چرا شما ترسیده اید. اینکه بفهمید علت ترس چیست کمک زیادی نمی کند و فقط فرآیند غلبه را کندتر می کند.
2 – در مورد چیزهایی که شما را می ترساند بیشتر بدانید. عدم اطمینان یکی از بزرگترین دلایل ترس است. در مورد موضوع ترس بیشتر یاد بگیرید.
3 – اگر سعی بر انجام کاری دارید که شما را می ترساند سعی کنید مرحله به مرحله آنرا انجام دهید.
4 – کسی را پیدا کنید که نسبت به آن موضوع که شما ترس دارید ترسی نداشته باشد.
5 – در مورد آن صحبت کنید. سعی کنید با صدای بلند در مورد آن صحبت کنید.
6 – بازی ذهنی با خود انجام دهید. مثلا وقتی از صحبت در جمع می هراسید می توانید خود را در جمعی تصور کنید که شما نسبت به همه افراد آن جمع در موقعیت بهتری قرار دارید و سپس در آن جمع صحبت کنید.
7 – به موضوع ترس نگاه نکنید. اگر از ارتفاع می ترسید به این فکر نکنید که در چه ارتفاعی قرار دارید.
8 – اگر بر غلبه بر ترس مشکل دارید حتما از یک متخصص کمک بخواهید.


نظرات

Norman گفت…
الله اکبر
کار خدا رو میبینی؟
Norman گفت…
راستی آدرس ایمیلت رو هر چی گشتم پیدا نکردم. البته الان ساعت 1 صبحه فقط یه دونه موتورم روشنه! نگی خنگه ها.
ایمیلت رو بفرست برام: houman001@gmail.com - میدونم که فردا صبح آدرس وبلاگت هم یادم میره D:
‏mmmmm گفت…
مقالت خیلی باحال بود !
من پرینت گرفتم که داشته باشم .
mgn گفت…
خوب بايد بگم خيلي بهم كمك كرد و اينقدر جزاب بود كه تا آخر خودم.
اينم وبلاگ منه
www.gold-gate.blogspot.com

پست‌های معروف از این وبلاگ

تصویر

مغز انسان