چشمهایم را می بندم تا واقعیت را ببینم خود را در زمینی می بینم که هیچ کس در آن نزدیکی نیست سرم را بلند می کنم و به آسمان نگاه می کنم ابرها به آرامی در حرکتند انگار می دانند که به کجا می روند ولی هیچ اعتنایی به ما نمی کنند به دوردست نگاه می کنم قله های کوه ها آنجا هستند و به سمت آسمان کشیده شده اند گویا در به چیزی در دوردست ها در آسمان خیره شده اند اما آنها هم ما را نمی بینند بادی می وزد و موهای من تکانی می خورد اما انگار باد هم ما را نمی بیند و بدون هیچ اهمیتی از کنار ما رد می شود بر روی این زمین خاکی در هر لحظه هزاران اتفاق خوب و بد می افتد اما چرخ های دنیا بدون هیچ توجهی به کار خود ادامه می دهند اگر کسی همه مردم را در یک آن نابود کند باز هم دنیا هیچ توجهی نخواهد کرد تنها خورشید است که به مردم نگاه می کند اما هیچ وقت ندیدم که خوشحال یا ناراحت شود به نظر می رسد که خورشید این اتفاقات را فقط به عنوان حرکت های اتفاقی می بیند و اصلا معنی این ها را درک نمی کند کاش می توانستم فریادی بزنم و صدایم در همه دنیا بپیچد شاید آنها متوجه ما شوند اما واقعیت این است که ما در بین آنها دنیایی دیگر برای خو
نکته : این مطالب را از یک مقاله کاملا علمی ترجمه کردم و به هیچ وجه غیرعلمی نمی باشد. البته متاسفانه اسم کامل مقاله را نمی دانم چون فقط یک بخش آنرا از اینترنت پیدا کردم و البته بعضی قسمتها را نیز از مطالب دیگر که از سایتهای دیگر پیدا کرده بودم اضافه نموده و بسیاری از اصطلاحات مانند هیپوکمپوس، تالاموس، angular gyrus ، Broca's area ، corpus callosum و غیره که مربوط به مغز می شود را برای راحت شدن خواندن مطالب حذف کردم. همانطور که می دانید مغز از دونیمکره تشکیل شده است. سالهای سال دانشمندان فکر می کردند که هر قسمت از مغز به صورت آینه ای مسئول اعمال سمت دیگر بدن می باشد. برای مثال چشم سمت چپ با نیمکره سمت راست در ارتباط بود. اما در چهل سال اخیر دریافتند که هر قسمت از مغز کار خاصی را انجام می دهد. برای آزمایش ارتباط بین دو نیمکره مغز را برای بعضی داوطلبان قطع کردند. پس از آن تعدادی از آنها ادعا می کردند که دیگر خواب نمی بینند در حالی ازمایشها نشان میداد که آنها خواب می بینند اما مسئله اینجا بود که قسمتی که خواب میدید نمی توانست اطلاعات خود را برای قسمتی از مغز که خواب را به کلمات ق
شب است و شما تنها در خانه هستید. همه جا ساکت است و تنها صدای تلویزیون که در حال تماشا هستید به گوش می رسد. درب پشتی ناگهان بهم خورده و صدایی از آن می آید. نفس شما سریع تر شده و قلبتان می زند و ماهیچه های بدنتان منقبض می شوند. چند ثانیه بعد متوجه می شوید که حرکت در به خاطر باد بوده و کسی قصد ورود به خانه را ندارد. اما برای چند ثانیه شما ترسیده بودید و طوری عمل کردید که گویا در خطر هستید. بدن شما در آن حالت وضعیت مبارزه یا فرار (*) را آماده سازی کرد که یک روش حیاتی برای زنده ماندن در تمام حیوانات است. اما در این حادثه که هیچ خطری وجود نداشت چه اتفاقی باعث شد تا چنین عکس العملی از خود نشان دهید؟ ترس به طور دقیق چیست؟ * fight or flight ترس چیست؟ ترس در واقع یک رشته عکس العملهایی در مغز است که با یک محرک استرس زا شروع شده و با آزاد شدن مواد شیمیایی که باعث تند شدن ضربان قلب، تنفس سریع و پر انرژی شدن ماهیچه ها و چیزاهای دیگر پایان می یابد. این رشته عکس العمل ها را وضعیت مبارزه یا فرار می نامند. محرک استرس زا می تواند یک عنکبوت، یک کارد در جلوی گلوی شما، جمعیت منتظر برای صحبتهای شما در یک کن
نظرات